حال که دنیا تورا به من داده
برای خوشبختی معجزه ای میخواهم
تا بدیهارا بشوید
نامرادیهارا پاک کند
معجزه ای میخواهم بنام امید
تا بیایدتمام خاطرات بد گذشته راپاک کند
می خواهم با امید شادی را به زندگیم بیاورم
تا بشود صاحب خانه دلم
بشود روح زندگیم
بشود تمام خوشبختی گم شده ام
دیگر هیچ توقعی ندارم
جز آغوشت
که تمام دنیای من است
این قلب طوفانی
دراین روزگارسخت
بااین سرنوشت نامراد
دلش آرامش می خواهد
آرامشی رویایی
آرامشی شبیه تو
وقتی که سرم را به سینه ات می فشاری
موهایم را نوازش میکنی
وباهربوسه
دوستت دارم را برایم زمزمه میکنی
پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را
و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم
بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم
همه روزه، میشنیدم صدای عشق را
حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی
همه شب;
پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود
رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود
که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر
و در مجادله ناکوک دل و عشق،
کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"
تو میدانستی;
رویای شیرینم، یخیست
"هایش" کردی
چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...
Design By : Pars Skin |