در طالعم نبود که با تو سفر کنم
رفتم که رنج ها? تو را مختصر کنم
ا?ن روزها سکوت من از ناتوان? است
من ک?ستم که از تو بخواهم حذر کنم؟
هرگز مباد ا?ن که بخواهم به جرعه ا?
طعم زبان تلخ تو را ب? اثر کنم
آن قدر دور م? شوم از چشمه ها? تو
تا باغ را به د?دن تو تشنه تر کنم
آن وقت با خ?ال تو ?ک رود م? شوم
تا با تو از م?ان درختان گذر کنم
جان در ازا? بوسه ? تو ... حاضرم که من
بازنده ? معامله باشم، ضرر کنم
هرگز نخواستم که به نفر?ن و ناله ا?
از ظلم تو زم?ن و زمان را خبر کنم
دارم به خاطر تو از ا?ن شهر م? روم
شا?د که د?دمت نتوانم حذر کنم
ش?ر?ن خسرو?
Design By : Pars Skin |