روز? مرگ به سراغ مرد? رفت و گفت :امروز آخر?ن روز توست!. مرد:اما من آماده ن?ستم !
مرگ :امروز اسم تو اول?ن نفر در ل?ست من است..
مرد : خوب،پس ب?ا بش?ن تا قبل از رفتن با هم قهوه ا? بخور?م .
مرگ ": حتما".
مرد به مرگ قهوه داد و در قهوه او چند قرص خواب ر?خت..
مرگ قهوه را خورد و به خواب عم?ق? فرو رفت ..
مرد ل?ست او را برداشت و اسم خودش را از اول ل?ست حذف کرد و در آخر ل?ست قرار داد.
هنگام? که مرگ ب?دار شد گفت : تو امروز با من خ?ل? مهربان بود? برا? جبران مهربان? تو امروز کارم را از آخر ل?ست آغاز م?کنم .
بعض? از چ?زها در سرنوشت تو نوشته شده اند ،*مهم ن?ست چقدر سخت برا? تغ??ر آنها تلاش کن?* ،اما:
هرگز تغ??ر نخواهند کرد....
Design By : Pars Skin |