وی قرن خشم و فولاد/زیر یخ باد زمستونیه/گل عاطفه سرشار/توی یک باغچه ویرون گفتم خدایا سوالی دارم آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد حتی اگر بهترین فرد روی کره زمین هستید به خودتان مغرور نشوید بعضی وقت ها که خیلی غمگین میشوم
نه یه دست باغبونی/که ازش خارو بگیره/نه یه نور گرم افتاب/توی فصل برف بارون
ای شقایق، گل قصه/با تو هم سنگر و راهم/توی رگبار زمستون/یاد تو پشت و پناهم/
اگه تنهایی و غصه/از تو امیدو گرفته/ابر امید و سپیدی/دشمن شب سیاهم/ای شقایق، شقایق، شقایق، گل قصه
چرا هر موقع من شادم همه با من می خندند، ولی وقتی غمگینم کسی با من نمیگرید؟
گفت: خنده را برای جمع آوری دوست و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم . . .
ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است
زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند
چون هیچ کس از شخصی که ادعا می کند خوشش نمی آید ...
گریه نمیکنم
فقط لبخندی کش دار و تلخ به گذر زمان و مختصات مکان حواله میدهم
و بی مهابا پاهایم را تکان میدهم
و خیره به دیوار سفید همیشگیِ روبه رویم میشوم
و پوست لبم را می کنم تا خون بیاید
و موهایم را دور انگشتانم حلقه میکنم
و کنج اتاق می شود خلوتگاهم !
بعضی وقت ها که خیلی غمگین میشوم
خودم را نوازش می کنم در اوج تنهایی
و خود را در آغوشِ خود رها میکنم
دستانم را لمس میکنم تا بدانم که هستم
و فراموش نشده ام
نمرده ام !
بعضی وقت ها که خیلی غمگین میشوم
مدتها خود را در آینه مینگرم !
امشب از آن بعضی وقت هاست …
Design By : Pars Skin |