بــــرای ِ هــر کـس کـه رفــتـنی سـت ، " برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم ، مگر غیر از وفا از من چه سر زد قلبم گرفت عزیزم از بس که بی وفایی
فــــقـط بــــایــــد ..
کنــــار ایــستــاد ..
و ..
راه بـــــاز کـــــرد !
بــه هـمـیـن ســـادگــــی !
اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم ، احتیاج به جوانی دارم " . . .
که دل را بی وفا خواندی و رفتی
مگرغیراز نگاهت به چشمانم که درزد
که از ناز چشم خود ازدل گرفتی
تنگ غروب گم شد الماس آشنایی
خواستی ردم کنی تو یک جوری که نفهمم
یک لحظه باورم شد که من چقدر نفهمم
Design By : Pars Skin |